عاشق ترین عاشق. عشق
در آغوشم بگیر
بگذار برای آخرین بار گرمی دستت را حس کنم
و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم
نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان
قلبم به پایت افتاده است نرو
لرزش دستانم و سستی قدمهایم را نظاره کن
تنها تو را می خواهم
بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم
و بگذار دوباره در آغوشت بخواب روم
خواستم
خواستم که شیدایت کنم مفتون چشمانت شدم
در عشق رسوایت کنم پای بند پیمانت شدم
خواستم سخن از دل بگم
دیدم دل میبری ، دین میبری ، مومن به ایمانت شدم
گفتم مرحم نهم بر زخم خویش سازش کنم با اخم خویش
بیهوده بود تجویز من محتاج به درمانت شدم
خواستم پنهان کنم این راز را این سوز و این گداز را
غافل که من انگشت نمای شهر و سامانت شدم
می دونی خیلی وقته که رفتی
دلمو تکه تکه کردی
مثل یک تکه بلور من و از عمق وجودم ذره ذره کردی
یادته گفتی به من که عاشقی
حالا باش ببین چه وعده کردی
تو گفته بودی طبیب دل بیمارانی
پس طبیب دل من باش که بیمار توام
تو هم رفتی رها کردی دلم را
دو صد چندان نمودی مشکلم را